زندگی نامه ی من
نوشته شده توسط : سعید و الناز

 

هنگامي که به دنيا آمدم، قرعه سرنوشت نام آدم  بر من نهاد!

گفتند بايد انسان بود،

پس هر چه گشتن از من و هيچ نيافتن!

گفتند که عشق رد پاي دردناک نگاهيست بر حجم يک قلب!

پس عاشق شدم،

و سوزاندن من از عشق و طعم تلخ و لزج بغضي فرو خورده از من!

و واژه غريب انتظار،

که انتظار است معناي قريب وفا!

وفا؟ وفا صريح ترين حس پروانه ايست نسبت به عکس يک شمع،

و تصوير سرد شمع و سوختن بال پروانه!

گفتند صدا کن او را تا اجابت کند شما را،

پس فرياد شدم، من صداي سکوتش را ميشنيدم!

و تجسم يک معبود، سر سپردن، پرستيدن، مثل حس در آغوش کشيدن باد، و يا افسانه همسفري در شهر تنهايي!





:: بازدید از این مطلب : 492
|
امتیاز مطلب : 99
|
تعداد امتیازدهندگان : 24
|
مجموع امتیاز : 24
تاریخ انتشار : 2 اسفند 1388 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: